-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 خردادماه سال 1399 04:53
ای زمانه ...
-
1394
شنبه 1 فروردینماه سال 1394 00:19
نوروز 1394 مبارک. سال خوشی برای همه آرزومندم.
-
زود باش تغییر کن
یکشنبه 27 مهرماه سال 1393 02:57
خیلی با خودم کلنجار می رم.شاید مقتضای سنم این رو ایجاب می کنه و شایدم تناقضها... خدایا بهترین راه رو برام نشون بده... درستترین راه برای انسان بودن و بهتر زندگی کردن! رهایی از بند، قیود واهی. هیچ کس جان زندگی خیلی قشنگه، این رسمش نیست،می تونی قشنگتر ومفیدتر زندگی کنی. ...
-
بازگشت به عقب
سهشنبه 28 مردادماه سال 1393 15:49
خیلی وقته که دیگه نمی نویسم و کسی هم نمی نویسه. دو تا از دوستان آمدند و خوشحالم کردن. یکی از دوستان پیگیر دیگری بود. چه خوب می شد اگر دوباره شروع کنیم. هیچ خبری از هم نداریم بهتره پلی برای اطلاع از هم داشته باشیم.
-
بازگشت
جمعه 29 فروردینماه سال 1393 23:42
نمی دونم بنویسم یا ننویسم. چرا یهویی دلم گرفت وقتی وارد اینجا شدم.حس خیلی بد.
-
هوای تازه
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 22:31
اومدم تا که هوایی تازه کنم........
-
آدم آهنی!!!
شنبه 25 آذرماه سال 1391 01:40
خیلی سخته که یه آدم غیر قابل تحملو n سال تحمل کنی.
-
شاد باش
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 12:30
سالها در پی هم همچو برق می گذرند واین سال نیز گذشت، با همه خوبی و بدی ها به خاطره ها پیوست. ای کاش سال جدید با خاطره های خوب به تاریخ بپیوندد. وما نظاره گر این پیوستن باشیم. این را برای همه دوستان آرزومندم. شاد باشیدوایام بکام. هیچ کس 90/12/29
-
کاش اعمالمان هم حسینی وار بود-ایام تسلیت باد
جمعه 11 آذرماه سال 1390 01:54
-
کودکان کار-کوچولوی بادکنک فروش
شنبه 21 آبانماه سال 1390 12:32
5شنبه عصر یه خورده دلم گرفته بود.واسه همین به خانم گفتم بریم بیرون.بدون هدف زدیم بیرون. ماشینو روندم تا اینکه به زعفرانیه رسیدیم.اونجا چندتا مرکز خرید داره که گه گداری واسه تفنن میریم. یه قسمتی از این مرکز خرید یه جای مسقف واسه بچه ها درست کردن سرسره بادی و استخر توپ و... موقعی که می گشتیم یه پسر بچه کوچولویی اومد یه...
-
عید
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 17:15
عیدتون مبارک. انشالله همه به مراد دلشون برسن.
-
سلام
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 01:54
-
آیهان
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 21:54
-
جمع بندی
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 23:04
سلام.نگران نباشید من اینجام. 1-خوب عیدتون مبارک. 2-تولدم مبارک. 3-پریروز هم کردستان تو جشن بودیم برام تازگی داشت جاتونم خالی .یه مبارکه دیگه که خواهرم رفت سر خونه زندگیش وخونه بخت. 4-دی دیری دیرد تراختور. 5-خیلی خوشحالم که بیادم هستین. 6-گلین آغلیاخ ارومیه گلون دولدوراخ.(بیاین بگریم دریاچه ارومیه رو پر کنیم) 7-شرمنده...
-
حرف قشنگی می گه این دلابرویه
شنبه 15 مردادماه سال 1390 17:46
بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشتهباشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن . (ژان دلابرویه)
-
دریغ از یک جو محبت
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 12:34
تصمیم گرفتم در مقابل تلخی تلخ در مقابل سردی سرد ودر مقابل بدی بد باشم. یادمه بابام همیشه می گه بترس از ادمایی که فکر می کنی ضعیفن و بدبخت یا این جور بگم بهتره: که می گن از محبت مرض حاصل می شود. تو زندگیم به هر کی محبت کردم چیزی جز بدی ازش ندیدم. به اونی که از همه دوست داشتم سعی کردم از همه بیشتر محبت کنم (یاد اوایل...
-
خاطره قشنگ من بعد از مسافرت.
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 16:59
چه حالی می ده بعد یه مسافرت خسته و کوفته به هزار شور وشوق به خونت برسی ولی ببینی که اصلا آدمت حساب نکنن. ادامه بده تا آخر ببین تا ببینی که به ضرر که می شه. همین خاطره قشنگ من بعد از مسافرت.
-
خاطره
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 16:59
کاش عقبگردی به گذشته امکان داشت.کاش روال اینده مانند روال قبل ادامه پیدا می کرد.شایدم اصلا نبایستی گذشته را تکرار کرد. برای آنکس که اصلا گذشته خوبی نداشته باشد.!!! به هر حال خاطره حک شده ذهن است قول نمی دم فراموشش کنم چون بعضی خاطرات فراموش شدنی نیستند. بعضی آرزوها دیدنی!!! نیستند ولی امکان برآورد آن شاید برای دیگری...
-
تموم شد
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 10:39
تموم شد دیگه. امتحاناتو می گم. از شرش خلاص....
-
تولدت مبارک آیهان گلم.
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 13:06
بخاطر مریضیت تولدت انشالله 2 روز دیگه یعنی 5شنبه.
-
بازم امتحان
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 18:19
سلام دوستان. اگه نمی تونم بیام وبلاگ بخاطر امتحانات پایان ترممه. شرمندتونم. انشالله بعد خلاص شدن از شرشون در خدمتتونم.
-
آناتول فرانس
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 21:00
کاملترین انقلاب،انقلابی است که در آن آخرین پادشاه با روده های آخرین کشیش به دار آویخته شو د.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 16:39
چو مرد یاوه کند راه رشد نیست شگفت به قعر چاه درافتد ز اوج عزت و جاه
-
دیش=دندون
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 16:41
مژده آیهان دندون در آورد. گل خونه ما بعد 11 ماه دقیقشو بگم 10 ماه و 27 روز با هزار مکافات و درد ،دندون کوچولوشو به ما نشون داد. یواش یواش داشتیم نگران می شدیم. ما می گیم "دیشلیخ" :واسه اونی که تازه دندون در آورده درست می کنیم. شما چی می گین؟؟؟
-
هی وای من
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 03:44
کاش داستان خاطره ها فقط با خوبیها بسته می شد ... کاش خاطره هامان فقط همون دوره شیرین وکوچک کودکانه مان بود...
-
خیلی دیر کردم واسه این خبر
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 01:28
الان حدود 1 ماهه که آیهان داره خودش ره می ره. درستشو بگم از سیزده فروردین که 9 ماه و 13 روزش بود. گذاشته بودم تو یاداشت هام که منتشرش کنم یادم رفته بود.
-
رفتی بدرک بن لادن
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 00:31
یکی پس از دیگری... این ملعون هم رفت ... ای خدا کی نوبت بعدیش می رسه؟؟؟ گزینه صحیح رو انتخاب کن خدا تو اولین فرصت plz... 1-لیبی 2-بحرین 3-سوریه 4-نعلت خدا بر ظالمین دوستان دورغویش...
-
می خوام شاید خودم باشم
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 02:03
یه نفر کامنتی به این مزمون به من تو پست این کوچولو که می بینین آیهان ماست داده: خیلی ببخشید ها ولی آیهانم شد اسم قحطی اسم که نیومده بود ؟!!!!!!!! جواب من:(ببخشید که دارم رک می نویسم) به حد کافی عرب داریم و به حد کافی سید و... و به حد کافی عربا به حساب حوریای که تو بهشت موعود به جنگجویان خودش داده بود و تو ایران اون...
-
عجب کلاهی سر عزراییل رفت ها
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 06:06
5 شنبه شب 11 فروردین ... نمی دونم خدا خواست که دوباره بتونم بنویسم و خیلی دوباره های دیگه... یا اینکه خدا خودش هم نمی خواست ناراحتی پدر ومادرو مو ببینه... حدسم بیشتر به دومی میره. می گفتم... 5شنبه آیهان سوار روروک، رفته بود داشت سر این بخاریمون می کوبید و حال می کرد با صداش. من هم به هوای کودکی اون و همچنین حال هوای...
-
یه سفر نوروزی
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 00:23
بعد حدود 5 سال که موقع ایام نوروز شیفت بودیم توفیق اجباری شد که با افزایش قیمت محصولات ودر پی اون عدم خرید محصول به مرخصی اجباری بریم. 29 اسفند و 1 فروردین شبکار بودم.شبش تصمیم برین شد که بریم سقز(کردستان) 2 روز تو خونه فامیلا اونجا لنگر انداختیم و خرید و ....و وسایل قاچا.... بعد من و فاطمه و آیهان از بقیه جدا شدیم...