حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

تفالی به حافظ

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت                            گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم                        یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را ابی نمیدهد کس                        گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا                        سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی             جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود                      از گوشه ای برون ای ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود                          زنهار ازین بیابان وین راه بی نهایت

ای افتاب خوبان میجوشد اندرونم                                یکساعتم بگنجان در سایه ی عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست                          کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی ابم روی از درت نتابم                              جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

                                      عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ

                                             قران ز بر بخوانی در چارده روایت

نفرین بر من

یه روز تو ایمیلم می خوندم تو افریقا وقسمت هایی از کردستان دخترا رو نیز ختنه می کردن .که یکی از اعمال وحشیانه و غیر انسانی علیه زنان بود که زنا تا آخر عمرشون حسی نداشته باشن.. 

البته همیشه می گم ما مردا که نمی تونیم خودمونو نگه داریم بیچاره این زنا رو می پیچیم مثلا تو چادر و یا ختنه دخترا  الا ماشالله... 

این مامان ما هم به گفته بابا اومد خونه ما که بیا این بچه رو بزرگ نشده ببریم مسلمونش کنیم . 

منم از خدا بی خبر گفتم باشه . 

شنیده بودم تازگی یه کارایی می کنن که بچه دردش نگیره گفتم باشه یه وقت از دکتر گرفتیم بردیم دکتر. 

دم در منشی علاوه بر ۳۰ هزار تومن هزینه ،یه 2 هزاری از من به عنوان نمی دونم چی ازم گرفت البته پول زور بگم بهتره .خوب دیگه تو این یه هفته ای اونقده پول رشوه ازم گرفته بودن که گفتم این 2 تومن روش.  

رفتیم تو مطب دکتر یه جای وحشتناکی بود یاد پزشک قانونی افتادم که بیچاره دوستمو اونجا تیکه پاره کرده بودن. 

منشی مرده گفت بایستی یه نفر اینجا وایسه منم زور زورکی مامانو فرستادم بیرون که من طاقت خیلی چیزا رو دارم.مامان هم زور زورکی رفت بیرون البته منشی بیرونش کرد .منم ته دلم هر چی از دهنم اومد بار منشی می کردم که بابا بزار وایسه اخه به تو چه .نگو نامرده می دونست چه خبره تو که کسی طاقت و دومو اونو نداره. 

خلاصه پاهای حیونکی آیهانو بستنو محک کشیدن ودوباره به تخت بستن.اینجا بود که جیغ و صدای ایهان در آومد.گفتم هیچ شاید لازمه کارشونه.نامرده دستاشو هم محکم کشیده وبه تخت بست بازم تحمل کردم.بیچاره آیهان هم که تا حالا گریشو نشنیده بودم اونقده جیغ می کشید نگو و نپرس. یاد  به صلیب کشیدن حضرت مسیح تو فیلم مصایب مسیح افتادم به خدا کپی اون بود.

آقا دکتره یه پنسو فرو کرد داخل که حیونکی یه جیغ وحشتناکی کشید بعد با قیچی تا نصفشو برید من که دیدم بچه داره رسمیتن از دستم میره با دیدن خون بچه پاهام لرزید وسست شد ودیگه برگشتم برم بیرون تا درو باز کردم دیدم مامان با چشمای گریون داره از سوراخ در نگاه می کنه. 

دوباره طاقت نیاوردم برگشتم پی آیهان کوچولو دیدم نامردا با قیچی و پنس و غیره افتادن به جان کوچولوم .دیگه ندونستم چی شد.

تا  خورده آب زدن حالم به جاش اومد برگشتیم داروخونه و تا رسیدن تو خونه من و مامان خودمون نفرین و بد بیرا به خودمون می کردیم آخه چرا این کارو کردیم و تا رسیدن تو خونه بچه و مامان اونقده گریه کردن نگو و نپرس. 

وحشتناکترین و منفرترین عمل و کاری که تا حالا دیده بودم اون روز دیدم وفکر نکنم از یادم بره.نه این که بچه خودم بود به خدا هر بچه دیگه ای که بود حالم بد می شد واقعا یه عمل غیر انسانی تو اون روز دیدم که یکی دیگه از شاهکارهای مسلمانا بود.  

نمی دونم ما مسلمونا از خدا زیاد می دونیم یا این که استغفرااله خدا این چیزا رو نمی دونه که اونجوری اونارو خلق کرده. می گم خدا حتما یه حکمتی داشته که اونجوری خلق کرده دیگه.  

حتما اگه یه روز یه جورایی پاتون به این جور جا ها باز شد اینو از من بشنوین نرین که خیلی وحشتناک که نه دهشتناکه. 

یه چیز بامزه اون روز بعد ما، دوتا خانوم با یه بچه 4 ماهه برا همین کار اومده بودن با یه ژستایی هم فیلمبردای و اینا هم می کردن تا منو آهایهانو  ومامانو با این وضع دیدن خدا جیم شدن نگو ونپرس.

ضعف حسابی

کوچولو اومد 

منم نرفتم امتحاناتم همشو بی خیال شدم. 

امروزم بد جوری حالم گرفت بچه رو بردیم مسلمونش کردیم . 

موقع مسلمون شدن منم ضعف کردم حسابی . 

همشو تو یه یادداشت دیگه  مفصل براتون می نویسم.

تازه وارد

روز ۳۱ خرداد ۸۹ کوچولو در ساعت ۸/۳۰ بدنیا اومد.

آره آیهان کوچولو اومد .

شرمنده خیلی سرم شلوغه  واسه همین دیر آپ شدم.

قربون همه دوستان.