حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

نمی دونم

شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید این جور نوشت:

هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس
زندگی اجبارست

ما مجبوریم

 خواهشا تا تهش بخونین.

از کجا شروع کنم. 

نمی دونم . 

صبح که از خواب بیدار می شم می خوام برم سر کار می بینم جلوی در خونمون نخاله های ساختمان و هزار کوفت و زهر مار ریختن می گم بی خیال می خوام از کوچه رد بشم ،کفشم تا تهش می ره لا گل وسیمانی که همسایه ریخته کفشو وشلوارم کثیف می شه. 

می گم بی خیال حالا.... 

جلوی ماشینم می رسم می بینم که یکی دو سه خط محشر انداخته روش ده برو که رفتیم،یه 2 سه بار سوت می گم بی خیال زده که رفته به......... 

سوار ماشین که می شم سویچ می ندازم روش، بی خیال روشن شدنش یا نشدنش (جنس ایرانی)حالا که گذاشتیم روشن شد تا می دم دنده عقب می بینم لا مصب اونقده ماشینشو چسبونده به ماشینم که نمی شه ماشینو از جاش تکون داد می گم خدا .... 

در خونشونو بعد یه 15 دقیقه ای پیداش می کنم با هزار مصیبت با لباس خوابش می کشم بیرون بابا آدم منصف لطف کن ماشینتو مثل آدم پارک کن. 

حالا که 15 دقیقه دیرم شده هی عجله می کنم که سر موقع کارت بزنم که سر موقع هم نمی رسم سر کار. 

حالا کجاشو دیدی موقع ماشین روندن یه سی چهل نفر راننده متبحر لایی کش می پیچن جلوم یه سی چهل نفرم با اون بوق زدنشون یه حالی به افکار خط خطی من می دن یکی هم با اون نیسان ابو قراضش می ندازه جلوم تو خط سبقت با سرعت 15 کیلومتر بیا برو که رفتیم هر چی التماس و نور بالا که عزیز منُُُُ، سرعت 15 مال خط سبقت نیست این بشر اصلا به قول مهران مدیری هیچی نه وفهمه. 

خلاصه کنم دیر می رسم سر کار-چرت پرتای نگهبانمونو می شنوم-... 

حالا فکرشو بکنین سر کار، اونم کار ایرانی،با مدیریت کاملا ایرانی ،خایه مالی ایرانی،فیتیل وزیرابی ایرانی، از همه والاتر آدم فروشی ،دیگه این ابولبشر با یه کلمه ناجور نچرخیده همکار (که نه دشمن ازاون هزار مرتبه بهتره) دیگه آتیش سهله ،مخت تاب بر میداره . 

حالا بیا 12 ساعت شیفتو با مسول کاملا لایقت!!! تمومش کن وای ..........  

شیفت تموم شد. 

سر راهت اون رالی سواری مونده که برسی خونه.  

اغراق نباشه ۷۰ الی ۸۰ درصد این مشکلات اشتراک بگیریم واسه همه مشترکن. 

عزیز من به خدا تنها شما بدبخترین،بی کس ترین ،عاشق ترین ،تنهاترین ،بی پولترین و... 

نیستید عزیز من همه ما که تو ایران زندگی می کنیم  همین اینجوری هستیم .  

می خواین 10 برابر اینا بازم بنویسم که هر کدومتون جای من بودین سکته رو زده بودین. 

پسر بزرگ خونه-پدر بیکار-465 هزار تومن قسط با درآمد 500 تومنی -زن وبرادر لیسانس ریاضی بیکار و...  

تو این گیر ودار من دیونه به مخم زد که دوباره درسو مشقو شروع کنم اونم نه از باقیماندش(کاردانی برقم)،از اول، اونم چه رشته ای، نگو نپرس(مهندسی صنایع)اونم کجا تو پیام نور بی در وپیکر در پی تی.

متولد دهه 60 هستم(بدبخترین دهه-نسل سوخته)،بابامنم  دوره هایی که همتون دارین داشتم آرزوهایی بس بزرگ

عاشق شدم-بیخیالش شدم-تنها بودم همنفس می خواستم نداشتم .حال تنها ریلکشن من روزی ۷ تا قرص اعصابه که رسوندمش به ۳ تا.  

البته بگم خانم گل ما واقعا گله اگه اون نبود فکر کنم حالا منم نبودم.

بابا اینا مال همس مال یه دوره ست زیاد خودتون زجر ندین. وبلاگهای دوستان و لینک اشون می دیدم چشام پر اشک می شد دوست من محمد جان-دوست گرامی دل آرا دوست من ،بزرگ من   

اینایی که می گین اینایی که تجربه می کنین مایه دلخوشی هاتون تو آینده می شن ولی تجربه ای نکنین که بعد با وجدانتون نتون کناربیاین وقتی به یادش می افتین. 

نصیحت نیست به خدا حرفای دلمه منم  مثل شما از نصیحت خوشم نمیاید. 

ولی ما مجبوریم. مجبوریم به این زندگی ... 

مخلص کلومم این دوره ها مال همس و این ناراحتی ها مال زمونه نامراد ماس ومحیط کاملا بسته ماست که می خواد ما همیشه غمگین باشیم ،دپرس و افسرده باشیم نتونیم جلو بریم،...ولی

بازم نوکرتم اوس کریم. (الله چوخ نوکوریوم اوزوده 5 دانا)

خدایا  بار الها  بداد دل این جونای ما برس خداااااااااااااااااا. 

شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید این جور نوشت:

هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس
زندگی اجبارست

هرزه یا باکره...

 تو وبلاگی می خوندم: 
منبع:http://delara21.blogsky.com

هرزه یا باکره؟کدوم پاک ترن؟؟؟؟ 

خب معلومه هرزه پاک تره!!! 

اون تن فروخته ولی هیچ وقت آدم نمی فروشه!!!  " 

 

 

 منم از متن خوشم اومد وحرفای تو گلومو نوشتم ببخشین دیگه:(به شرح ذیل)

محشر بود الان من جاییم که آدم نماها همشون واسه این دنیای هیچ آدم می فروشن.
شنیدم که "چه گوارا"هر کی که خیانت می کرد در جا با تیر اعدامش می کرد.(آدم فروشی)
من "ماهسون"خواننده ترک خیلی دوست داشتم
به ترکی می گه:
"چوخلی انسان گوردوم البسسی یوخ
چوخلی البسه گوردوم ایچنده انسان یوخ"
واقعا محشره،به فارسی می شه:
"انسانهای زیادی دیدم که لباس نداشتن
لباسهای زیادی دیدم که انسان نداشتن"
آدمایی که با صرف لباس آدم شدن.
به خدا انقده برام عقده شده تو کشورم همیهنانم هم کیشام هم مذهبام و اونایی که دم از ادمیت می زنند ذره ای از شرافت انسانی بویی نبردند .شرافت چیزی نیست که براحتی بدست آورد بله شرافت انسانی.
گاهی وقتا بغض اونقهد گلمو فشار می ده که چرا انسانها اینقده پست تشریف دارن که واسه هیچ دنیاشونو وآخرشونو به هیچ می فروشن.
به خدا دلم اونقده پره که نگو ونپرسین.
تو این جامعه ای که جنگل هزار بار ازون بهتره.
با اجازه مطلبتو برداشتم گذاشتم تو وبلاگم.

وای

امروز یه خبری شنیدم تمام موهای بدنم سیخ شد و چشام پر اشک شد. 

خدا تا کی این ننگ و قتل  بنام ما ایرانی ها .........

مولای من علی

سخنی از مولای متقیان،امیر مومنان،حضرت علی(ع):


زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نیابد مگر فرد بی‌عرضه و بی‌حاصل، و خوش طبع و زیرک دانسته نشود مگر فاجر، مورد اعتماد قرار نگیرد مگر خائن، و به خیانت نسبت داده نشود مگر فرد درستکار و امین. در چنین روزگاری بیت‌المال را بهرهٔ شخصی خود گیرند و از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام.

   

منبع: 

http://persianson.blogsky.com/1389/02/07/post-94/

جمعه سبز

من یه جورایی سبز وخیلی دوست دارم. 

یه زمونی البته ۳ چهار سال پیش قبل ازدواجم من بودم و کوله پشتیم بود و زمین خدا و سرسبزی وتوروگردش... 

جمعه دیروز واسه یکی از دوستان جمعه صورتی بود من گفتم دیروزو جمعه سبز بزارم.می گین چرا منم می گم: 

قدیما(مجردی)صبح ها موقع بیکاری و عصرا گاها من بودم و توپ والیبال وشاه گلی خودمون(البته ائل گلی- اومدین اینجا در خدمتیم) 

دیگه روم نشد برم خونه بابا اینا توپ والیبال خودم بردارم چون دیده بودم مینا(خواهرم)توپ گذاشته تو پشت ماشین خودش،گفتم بد می شه. رفتم 23 تومن دادم یه دونه گرفتم و به یاد ایام داداشو داییو برداشتم رفتیم جاتون خالی یه توپ زدیم تو چمن. (این یکیش) 

این مینای(ابجی کوچولو)پاشو تو یه کفش کرده بود که من می خوام با یه نفر ازدواج کنم که کرد،منم که مخالف پراپا قرص این ازدواج بودم علی رغم میل من وبابا و فرید(داداش کوچیک)و مامان که ممتنع بود رفت به سلامتی سر سفره عقد.(البته دو هفته پیش) 

نمی دونم چیه صیغه ای خونده بودن در گوشش که عاشق که نه واله شده بود. 

خوب حالا که شده خدا خوشبختشون کنه منم بی خیال قضیه شدم دیروز که آق دادماد شاخه گل ما از سقز اومد شهر ما نهار خونه ما ازشون پزیرایی کردیم .(اینم یه سبزی دیگه) 

حالا می گین چرا اگه مخالف بودم فقط بعد مسافت بودو به طاقتی مامان به دوری از مینا.