حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

یادی از دکتر علی شریعتی

خداوندا کفر نمی گویم پریشانم چه می خواهی تو از جانم؟!  

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. 

 خداوندا! اگر روزی زعرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی تنت بر سایه ی دیوار بگشایی تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر می گویی نمی گویی؟  

خداوندا! اگر در زیر گرما خیز تابستان تنت بر سایه ی دیوار بگشایی لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد زمین و آسمان را کفر می گویی ؟! نمی گویی؟!  

خداوندا! اگر روزی بشر گردی زحال بندگانت با خبر گردی پشیمان می شوی از قصه ی خلقت،از این بودن،از این بدعت. خداوندا تو مسئولی. خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است. 

 چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.  

((دکتر علی شریعتی))

نظرات 6 + ارسال نظر
هادی جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ http://hadiengelabi.blogsky.com

با نوشته ای از دکتر شریعتی در خدمتم

چشم خیلی هم خوشحال میشم.
خیلی خوشحال تر می شم که یه دوست یزدی هم داشته باشم.

حسین جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگتون بسیار زیباست.اگه میشه به سایت من هم سر بزنید.ممنون

برای هزارمین بار چشم میام.
ولی اگه نخواییم ببینیم کی رو باید ببینیم؟

ستایش شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ

سللام
خوبی ..
عطس نمیزاره کامنت بزارم ..
از بس دارم عطس میکنم .. اه
حرفای دکتر شریعتی بد جور ب دل ادم مینشینه انگار اون از دل همه خبر داشته ..
خوب داداشی ما چطوره ..
چشم ۸۰۰ لب تاب هم به روش .. راضی شدی ..

سلام ستایش مرسی که میایی وبلاگ.
من خوبم ولی بسیار خسته شدم الان می گم چرا .

سینا یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://zendegietaze.blogsky.com

دیروز درگذشت دکتر علی شریعتی بود و من واقعاْ فکر نمی‌کردم کسی اینو بدونه. اما امروز تو خیلی از وبلاگا دیدم که درباره‌اش نوشتن.
خاطراتت رو خوندم و یاد خودم افتادم. اما من تنهایی دارم این چیزا رو جمع می‌کنم. به هر حال خدا رو شکر می‌کنم که زندگیت رو به راه شده و امیدوارم از این بهتر هم بشه.

قربان سینا برم من مرسی داداش.

ستایش سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ

داداشی کجایی ..
نکنه بابا شدی ...

مژده ............
آره بابا شدم.

ستایش سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ

داداشی کجایی..

سلام ببخش که خیلی منتظرتون گذاشتم.
سر م خیلی شلوغه.
یه متن الان می زارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد