حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

درد دلی با اون

یه حس غریبیه،می دونی مثل اینکه بین زمین و اسمون معلقی. 

نمی دونم اسم این حسو بزارم ترس یا اینکه استرس. 

البته اون استرس از اول اولش رفیق جون جونیم بود ولی بهتره که اسمشو بزارم ترس از آینده و ترس از این مسولیت بزرگ. 

دارم فکر میکنم که من هنوز به اون تکاملی که میخوام نرسیدم ،حالا حالا ها خودم موندم تو این زمونه،زمونه ای که اصلا بر وفق مراد کسی نیست. 

منی که بایستی آخر ماه یه پولی رو حقوقم بزارم بدم قسط بانک،از همه چی می زنم تا این ماهو به ماهه دیگه گره بزنم. 

اینا همش هیچ بی خیال پول به قول شما علف خرسه. 

اما خدای نکرده این کوچولوی که میاد یه موردی داشته باشه من تا آخر عمرم چیکار کنم خیلی می ترسم. 

همش دست بدامان اس کریمم،خدا بنده شرمندتم ،خدای بزرگ من به من رحم کن ،به این بنده خجولت،خدا سالم باشه. 

بعدش می گم هر چی باشه رو چشمم،هر چی اون بخواد همون می شه ،شاید یه جورایی خواستش این باشه که سالم نباشه ،تواس می دم تواس اون کارایی که نکردم یا اون کارایی که بایستی نمی کردم ،کردم. 

بعد اینا نمی دونین زندگی چه سخته ،خیلی سخته ،از اون سختر مسولیت یه نفر دیگه است که بایستی تربیتش کنی،بزرگش کنی،به جامعه ای تحویلش بدی که چی بگم ازش،مردش کنی که محتاج نامردش نباشه،مردش کنی که خودش نامرد نباشه؛مرد باشه.از اون مهمتر انسان باشه و لا غیر.  

خدا همیشه شرمنده فاطمه بودم ،شرمنده بابا مامان داداش وخواهرم.حقمو خوب ادا نکردم.  

شرمندگیم از اینه که نمی تونم خوب رفاهشونو تامین کنم ،هر ماه کم میارم ،کم اوردم خدا.

خدایا بداد این هیچ کس برس که جز تو رو زمین کسی رو نداره.  

همه چیزش تو هستی همه کارشم تو هستی ،گره هاش بدست توست هر جور صلاح می دونی اون طوری بازش کن. 

راضیم به رضای خدا. 

آرامشم بده خداوندا تا حالا با تو اینطوری درد دل نکرده بودم کمکم کن که بهت خیلی محتاجم. 

خیلی بزرگی ای بزرگوار.

نظرات 12 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز دوباره به وبلاگ شما اومدم وبلاگ شما واقعا زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

سن اوزون گوزلسن.

آموزشکده خوارزمی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ب.ظ http://www.amoozeshkade.com/f239/

سلام
اگه محصل هستی توصیه میکنم حتما به اولین انجمن تخصصی درسی ایران یه سری بزنی و از مزایای اون استفاده کنی.
اگه سوال یا مشکل درسی هم داری میتونی عضو بشی و سوالتو اونجا مطرح کنی تا اساتید آموزشی جوابتو بدن

حتما می سپرم پسرم بیاد.

ستایش دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ

منم دعات میکنم ...
الهی امین...
داداشی من به این حرف رسیدم وقتی ادم سرنوشت خودش رو سپاره به خدا خدا خودش بهترین رو برای او در ظر میگیره ..
داداشی کوچولو هم صحیح و سلامت به دنیا میاد اینو مطمئن باش.. خدا خیلی بزرگ خیلی..
راستی به خاطر دیشب شرمنده دیشب اکانت نداشتم ان بشم بازم عذر خواهی منو ببخش ..
اسم برادرزادمو چی میخوایی بزاری ؟

ممنونم ستایش.
خدا هر چی بخواد همون میشه.منم به قول خودت همه چی مو سپردم به خدا.
راستی فاطمه خیلی مایله اسموشو ایهان بزاریم.بازم ببینیم خدا چی می خواد.
مرسی.

سینا دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ http://zendegietaze.blogsky.com

اینکه آدم سر میزنه لزومش این نیست که حتماْ یه نظری هم بده رفیق. گاهی اوقات سکوت خودش کلی حرفه. اما به احترامت چشم! هر بار که اومدم نظر میدم و ابراز وجود می‌کنم.

بابا یه خورده آرامش واسه قلب خوبه.چرا اینقده زود عصبانی می شی؟
راحت باش نخواستی نظر بدی معافی.

ستایش سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ق.ظ

اومدم نبودی...
موفق باشی..

مرسی که اومدی.
موید باشی.

ستایش سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:30 ب.ظ

....

ستایش چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ق.ظ

کجایی داداشی...
بد جور دلم گرفته....بدجور..

چرا آخه؟

لیلا چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:39 ب.ظ

توکلت به خدا باشه همه چیز درست میشه

منون از این که دوباره اومدی.
مرسی.

ستاش چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

خوب داداشی منم ادمم .. دلم میگره فقط خوب تونستم با این امر کنار بیامو و دلمو اروم کنم اما بازم دلم مثل بچه ها هی بهونه میگره ..

انشالله بهونه دلتو خدا به خوبی جواب بده.

سینا شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ب.ظ http://zendegietaze.blogsky.com

سلام رفیق! ناراحتی چیه داداش؟ کدوم ناراحتی؟ همش شایعه‌اس! تو رفیق خوبمی. هر چه هم از دوست رسد نیکوست. اگه تو این دنیای مکافات و مصیبت یه نظر هم ازمون بر نیاد پس به چه درد می خوریم؟!
من نوکرم داداش!
خدا بزرگه و با همون بزرگیش روزی هر کس رو همون قدر که باید میده!
یا باری رو روی دوش کسی نمی‌ذاره یا اگه بذاره اینقدره که پشتش رو خم کنه تا جلوی خدا زانو بزنه!

خیلی ممنون داداش.
ما مخلصیم.
ممنون که به فکر ما هستین.

ستایش شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ب.ظ

سلام داداشی از فاطمه جون چه خبر خوبه ...
خیلی مواظبش باش بیشتر کنارش بمون و کمتر تنهاش بزار ..
سلامت باشید .فعلا و

خوبه خدا رو شکر تا حالا مشکلی پیش نیومده.
حتما ،حرفات روی تخم چشمام.

امیر دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ق.ظ http://www.beatyboy.blogfa

سلام وبلاگ جالبی داری به منم سر بزن.

چشمممممممممممممممممممممممممممممم.میاممممممممممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد