حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

خدا نعلتشون کنه

همه می گن صبح قشنگه. 

من کوفتی نمی دونم هر وقت صبح میشه مثل اینکه تموم دنیا آوارشوده روم،ده بیا بلند شو(نگین که بازم این هیچ کس داره بازم آیه نهس می خونه:می خوام یه نتیجه گیری کنم!) 

دهنم به اندازه کلم باز میشه وچشام به اندازه یه عدس.بابا کی می خواد بره سره کار؟؟؟ 

صبحی که آدم اینو بگه خودتون فکرشو بکنین تا شب با این روحیه چه جوری آدم شب می کنه؟  

صبحی که آدم اینو بگه خودتون فکرشو بکنین تا شب با این روحیه چه جوری آدم شب می کنه؟ 

یه سوال فنی1:

آخه چرا اینجوری؟ 

سوال فنی دوم : 

من از همه دوستام که اینو می پرسم اونا هموشون همین حسو دارن حال ندارن بیان سرکار. آخه چرا؟   

اگه بازم آماربگیری می فهمی که همه جوونای ما همین طورن(البته خواننده محترم می دونم که شما اینطوری نیستید)  

یه زمونی موقعی که درسمو تموم کردم سال 82 کله کوچیک هیچ کس می گفت که: 

1- سر کار کم کاری؟تعریف نشده. 

2-سر کار خواب؟؟؟؟؟ وای نگو ونپرس.(تو کتابا اینو ننوشتن) 

3-سر برج حقوق منقسم به همه از بابا و مامان وداداش ابجی برس تا پیرزن تنهای و بیکس همسایه. 

3-رشوه؟؟؟ (بیمرم به کسی نه رشوه می دم و نه رشوه می گیرم. 

4-تخلف از مقررات؟؟؟بابا من آخر تمدنم. 

5-غیبت....... 

6-دروغ.......... 

7-ریا........... 

8-آدم فروشی....... 

9-.... 

10-... 

.

.. 

.... 

والی ماشاال... 

فکرشو کنین آدم می خواست یه جامعه آرمانی و ایده ال براش درست کنه. 

سرتون درد نیارم شد اون چیزایی که بایستی نمی شد رفتیم سر خدمت مقدس سربازی. 

تو  کی از ارگانهای بسیار مقدس. 

با واژه نا معجول رشوه وکم کاری وخدای نکرده نگاه به نامحرما اونجا اشنا شدیم. 

البته یکمی ادب و نزاکت وصداقت هم بزار روش. 

راستی اونجا من یه چیزی هم دیدم دستگیر شدن یه نفر ازون بزرگاشو می گم 6 نفری با یه دختر 19 ساله ،که سومین زن همین آقا که با این روش به خانمی برگزیده شده بود البته به زور. 

اینجا بود که رابطه مشروع رو هم ملاحظه کردیم. 

گفتیم بی خیال یه صباحیه تحمل کن تو اهل این کارا نیستی تموم میشه می ری تو اجتماع کار می کنی و برا خودت آدم میشی،نگو که این خدمت خوده آجتماع بود. 

خدمت تموم شد ده بیا که رفتیم که کار کنیم!!!ماشال... کار ریخته بود. 

یه 6 ماهی فهلگی و برق کاری (یادم باشه که بگم تو کار آزاد فهمیدم دروغ گفتن یعنی چی؟) 

یه کار 1 ساله یه جا (اونجا فهمیدم حاجی ها پول دار هاچه آدمایه خیری هستند-اصلا چیزی تو واژه نامه اون دزدی-تاخیر حقوق اونی که امام علی گفته بود تا عرق جبینش خشک نشده،پول کارگرو بدین همونو می گم این حاجی ما هم خود علی بود نگو نپرس،تعریف نشده بود.) 

خدایش اینو هم بگم شه...و آدمای مهم شهر و تیم فوتبال شهرمون به موفع از برکات این حاجی ما سر موقع بهره مند می شدند.ولی مای کارگر بدبخت آره هیچ کس نمی دیدش... 

بعد 13 ماه اومدیم تو یه کار نیمه دولتی...

5 شش ساله اینجام.

جونم براتون بگه کا اینجا هر چی دلتون بخواد دیدم رحمت وصد رحمت به اونایی که دیده بودم

اونای که دیدم طرف بود و خدای خودش.ولی انجا نه خدا بودو نه طرف خودش.بلکه کارمند رفیقت بودو رییس مافوقت که تو براش حکم پله بودی که بتونه تورو زیر پاش بزاره بره اون بالا بالا هایی که فکر می کرد آخرشه-راستی یه چیزه دیگه اینجا اموختم که آدم این دنیاشو با هیچی عوض نمی کنه!!!!

اینجا آموختم که واسه بالا رفتن می شه یه خونواده رو از نون انداخت(کثیفتیرن وشنی ترین واژه حک شده تو واژه نامم)

اینجا دیدم واسه صرف جویی از نفرات کم کردن.

اینجا دیدم دو جوون تازه نامزد کرده رو به دلایل شخصی از نون انداختشون .تازه از همه مهمتر این که طرف خیلی قشنگ کارشو توجبه می کرد که دوست ندارین شما هم می تونین برین مثل شما  تو بیرون ریخته...

اینجا دیدم اختاپوس یعنی چی!!!!!!!!!!!!!!!

رنگ عوض کردن یعنی چی .....

اینجا دیدم هر کی یه منظوری داره وقتی نزدیکت میشه .....

دیدم اگه پول نداشته باشی یعنی نیستی...

دوست داشتبن یه معنی دیگه داشت...

خندیدنا فرق می کرد... برا یکی بایستی می خندیدی سر همون موضوع واسه یکی گریه می کردی... 

اینجا من مهد تمدنو دیدم یعنی چی. 

من مدینه فاضله رو کشفش کردم. 

حالا به نظر شما آدم به هر کی که نگاه می کنه فکر نمیکنه که یه ریگی تو کفششه... 

جامعه و محیط مخربند بایستی خیلی مواظب بود ،تا یه درنگ کوچولو بکنی می بینی که پات رفته تا ته منجلاب. 

اینایی که یه کوچولوشونو نوشتم تو جامعه ای هستش که دم از محمدی و علی وار زیستن داره و همه این کارا از اونایی سر می زنه .........بی خیال 

بازم می رسم سر نقطه. 

همه دوستام مریضن-نه جسمی بلکه روحی-تو تناقضند نمی دونن چی کارکنن چی خوبه چی بده-کی راست می گه کی دروغ 

دنبال یه نفرن که درداشونو بگن وبا هم تقسیم کنن، حقی که از کودکی از ما گرفتن. 

بیمارروحیند مردای ما(من خودمم )...  

بیمارند زنای ما....... 

همه یه جوریند مثل اینکه با خودشون مشکل دارن -تو خودشونن -تو فکرنن..... 

من دنبال علت خیلی گشتم که علت پیدا کنم فکر کنم پیداش کردم 

نمی تونم بگم 

همین نمی تونم بگمه که مشکل اساسیه منه.  

ویرایش یک-هیچ کس یادش رفته بود بگه که مواد رو تو موقع آموزشش تو خدمت شناخت.موقعی که بچه ها مصرف می کردن.

نظرات 12 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:56 ب.ظ http://open-eyes.blogsky.com

salam.
daghighan moshkelate manan.
ye jooraee gijim.
nemidoonim chi be chie.
dor o baret por shode az kesafat o oonvaght ...
majboorim besazim.
manam delam pore vali dige khastam az bas shekayat kardam.
ye roozi be khodam miam ke mibinam manam shodam ye ki mesle hame...

محمد جان محیط رو آدم خیلی تاثیر می زاره.
مبادا فرصتی بدیم که مارو ازحقیقت دور کنه.
مثلا نمونش من تو کارخونه سر این اون واسه این که حقشونو بگیرم با خیلی یا در گیر شدم.
ولی جواب این همه تردد شدن از جمع شد وانگهی که حق هم با ما بود.
ولی بی خیال
مهم اینه که اعتقاد داشته باشیم یه دنیای دیگه ای هم هست.
شرمنده سرتو درد اوردم.

انشرلی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.ansherly89.blogfa.com

آرمان و پرهام و پارسا قشنگه

درضمن مبارکه پیشاپیش

من بودم می گذاشتم تو این اوضاع احوال یا کوروش
یا آهور
شایدم اهورا

ممنون از دوست گرامی که اومدی .
خیلی خیلی ممنون تر که از پیشنهاد قشنگت.
کوروش و اهورا واقعا تو الان زمونه ما خیلی با حالند.
یه پسری به عرصه میارم که بشه بابک خرمدین -کورش بزرگ-کاوه آهنگر.....
حال می کنم عجب دوستایی دارم من.

دلا دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ب.ظ

وای!!!!!!!!!!!!
هیچکس جان واقعا هنگ کردم!!!!!!!!!

کم پیدا میشن جوونایی مثل تو

به خدا منم هنگ کردم.
ولی خیلی خوشحالم که هرگز خودمو نباختم تا حالا.

یک زن دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ http://radepayeman.blogsky.com

پستای این صفحه رو خوندم...
دل پر دردی دارید.

دلی که درد نداشته باشه دیگه بهش دل نمی گن.
می گرن ریزه ریزش مکنن سیخش می کنن کبابش می کنن ونوش جانان.
مرسی که اومدی.

ستایش سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ب.ظ

م یگ م ی گ ممممممممممممم یییییییییییییییییییگگگگگگگگگ
این میگ میگ هم وشته هاتو خواند دیگه مثل قدیم تند نمیره ..
خوب من کامل بحث رو نخواندم اوم که خواندم حالیم نشد ...
بزار برم بازم بخوانم شاید یه چیزی حالیم شد ..
اما بزرا اینم بگم اب به آبیش سر راهش صخرست ولی از عبور کردن مایوس نمیشه تازه اگه دقت هم کنید صخره و سنگ های داخل اب سیقلین.
پس یا اب باشید که حتی صخره های هم سوراخ کنید و مسیر رو بگذرونید یا نه سنگ باشید و بزارید اب با رفتش شما رو سیقل بده و زیباتون که ...
هر جور به زندگی نگاه کنید همون دید و نگاه روتون تاثیر میزاره .
هیچ کس جان تو که داری خودت میگی اون دنیا پس سخت نگیر وقتی من نوعی میدونم فردا مییاد فقط باید از امروزم ه نحو احسن استفاده کنم حتی اگه این استفاده تحمل دشواری ها باشه .
اوووووووووههههههههههچقده حرفیدم .
برم بخوانم ..
با اجازه .

مرسی از این حرفیدنات.
هرچه بیشتر بهتر.
مرسیییییییییییییییییییی.

ستایش سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:12 ب.ظ

خواندم ...
فعلا سرم شده مثل یه بالن ولی بازم رو همون حرفای خودم هستم ..
راتس اون وب هم خواندم ..میتوانم با کمال سلامت بگم الان بهتره ...حسرت اون وقتاتو نخور ...با هاشون خوش باش ولی نخوا ه به گذشته برگردی ..

چوخ مرسی.

سینا سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://zendegietaze.blogsky.com

ترجیح میدم به جای اینهمه بدی زندگی کنم. نه مثل آدما٬ مثل خودم. مثل ذاتم...

زدی تو خال.
فکر نکنین منفی گرا هستم به خدا همه اینا واقعیتاکه نوشتم.

ستایش سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

گرفتارییات داره روز به روز بیشتر میش ...(=

نه ستایش جان درست تولد کوچولو می خوره به امتحانات پایان ترمم نمی دونم چی کا کنم.

دلا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ق.ظ

کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(آیکون غمگین)

دلم تنگ شد ....

انقدر طولانی میری و غیبت صغری می کنی قبلش یه ندا بده ما انقدر دلواپس نشیم!!!

فقط می تونم بگم خیلی شرمنده.

محمد پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ق.ظ http://open-eyes.blogsky.com

salam khoobi?
rastesh hichkas jan man esmet o nemidoonam.
sharmande be khoda.
dige daram dare webam ro takhte mikonam goftam biam o azat halaliat betalabam.
halalam kon.
enshaalah ke ye roozi ba ham dige berim oroopa.!!!!!
kholase damet garm ke too in modat ba ham boodi.
omidvaram ke tooye zendegit movafagh bashi o shad.
khoda hafez

محمد جان نرو.
اگه رفتی برگرد.
یه ردی یه شماره ای به صندوق پستیم بفرست تا در تماس باشیم با هم.
بدرود.
آزروی شادکامی و موفقیت را برا تو وخانواده از خدای بزرگ و منان دارم.

ستایش پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ

نمی خوایی بیایی بیا تو یه چیز به محمد بگو شاید از رفتن منصرف بشه ..

صبر کنم انشالله من که نه به کمک خدا حلش می کنیم

ستایش پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

کجایی پس تو ...
فاطمه خوبه ...
کجایی ..
من چی کار کنم ...

اومدم من.
همه خوبن از کوچیک گرفته تا بزرگ.
در مورد محمد می گی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد