حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

نامردی

شیفت بودیم  

سری اول حمید رفته بود بخوابه اون روز خیلی خسته بود صبحی رفته بود سر خونه وخیلی هم کار کرده بود. 

منو ممد یهویی به سرمون زد که

سر به سر حمید بذاریم البته داخل پارنتز ایده ایده من بود. 

ساعت ۱ کشیدیم جلو .ساعت شد ۳.  

مهدی رو صدا کریم از آزمایشگاه اومد پایین . 

ممد رو جا نمازی دراز کشید یعنی که من اونجا خوابیده بودم. 

منم کارگردان مسواک گذاشتم تو دهنم در نماز خونه رو باز کردم حمید به فکر اینکه ساعت ۳ شده و سری سری خواب ماست بیدار شد و بند و بساتشو جمع کرد و اومد بیرون .... 

و ما ستایی اونقده تو دلمون خندیدیم که نگو نپرس... 

البته بعد لو رفتن نقشمون توسط بهنام که به حمید گفته بود زود بیدار شدی و حمید گفته بو من آخه سری اول بودم وخنده ما .......... 

آخرشو هم بگم هر سه تامون منو ممد ومهدی عذاب وجدان گرفتیم (گفته باشم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد