حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

حرف هایی که نمی شه گفت

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. ((دکتر علی شریعتی))

جمعه سبز

من یه جورایی سبز وخیلی دوست دارم. 

یه زمونی البته ۳ چهار سال پیش قبل ازدواجم من بودم و کوله پشتیم بود و زمین خدا و سرسبزی وتوروگردش... 

جمعه دیروز واسه یکی از دوستان جمعه صورتی بود من گفتم دیروزو جمعه سبز بزارم.می گین چرا منم می گم: 

قدیما(مجردی)صبح ها موقع بیکاری و عصرا گاها من بودم و توپ والیبال وشاه گلی خودمون(البته ائل گلی- اومدین اینجا در خدمتیم) 

دیگه روم نشد برم خونه بابا اینا توپ والیبال خودم بردارم چون دیده بودم مینا(خواهرم)توپ گذاشته تو پشت ماشین خودش،گفتم بد می شه. رفتم 23 تومن دادم یه دونه گرفتم و به یاد ایام داداشو داییو برداشتم رفتیم جاتون خالی یه توپ زدیم تو چمن. (این یکیش) 

این مینای(ابجی کوچولو)پاشو تو یه کفش کرده بود که من می خوام با یه نفر ازدواج کنم که کرد،منم که مخالف پراپا قرص این ازدواج بودم علی رغم میل من وبابا و فرید(داداش کوچیک)و مامان که ممتنع بود رفت به سلامتی سر سفره عقد.(البته دو هفته پیش) 

نمی دونم چیه صیغه ای خونده بودن در گوشش که عاشق که نه واله شده بود. 

خوب حالا که شده خدا خوشبختشون کنه منم بی خیال قضیه شدم دیروز که آق دادماد شاخه گل ما از سقز اومد شهر ما نهار خونه ما ازشون پزیرایی کردیم .(اینم یه سبزی دیگه) 

حالا می گین چرا اگه مخالف بودم فقط بعد مسافت بودو به طاقتی مامان به دوری از مینا.

نظرات 5 + ارسال نظر
ستایش شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ

تق تق ...
ای وا کسی نیومده ...
بپرم وسط حیاط یه داد بزنم بگم ...
اول

قدمت مبارک

ستایش شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ

ا وا
نکنه مهمونا تو پذیرایی شستن ؟از اینجا ک چیزی معلوم نیست منه خوش خیال فکر کردم کسی نیومده..
تق تق صابخونه کسی خونه هست ...
بعععععععععععععهههه جمعه سبزتون مبارک اقا ...
دوماد جدیدم مبارک .......
امسال سال پر باری برای شما مگه نه ؟
خدا کنه همیشه سبز باشید .
دلیلت برای مخالفت منطقی نوبده . اصل دل ادماست . حالا اگه پسر مشکلی داشت و به خانواده شما نمیخورد اره ولی دوری راه !!!!!!
بیخیال اونا که عقد کردن از این پس باهاشون خوب باشو دیگه طوری عمل کن که دامادتون فکر کنه تنها کسی که موافق ازدواجشون بوده تو بودی:(..
به امید روزای بهتر و زیبا برای شما و خانواده گرام .

می دونی ستایش خانوم دلایلش زیاده
ولی من با خوده پسره اصلا مشکلی نداشتم خدا وکیلی پسره هم بسیار پسر خوبیه.
ولی بیخیال دیگه همه چی تموم شده.

محمد شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:39 ب.ظ http://open-eyes.blogsky.com

به به مبارکه.
شیرینی چی شد پس؟!!!

همه جوری در خدمتم

ستایش شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ب.ظ

چی شی بیخیال تازه اول داستانه ...
شوخی کردم داداش جون ....
موفق باشی ...
ممنون به خاطر نظر قشنگ و اول شدنت ....

دارم یواش یواش دوباره معتاد وب می گم ها نگین که نگفتم.

مریم دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ http://www.cassper.blogsky.com

سلام. خوب هستین؟ من بار اولیه که اومدم تو وبتون. داشتم یه چرخی تو وبتون میزدم که رسیدم به این اسم پارکتون. ما پارسال اومدیم اونجا پارکه خیلی قشنگی بود. چند وقت پیش هر چقدر به مغزم فشار اوردم اسمش یادم بیاد نیومد و کلی اعصاببم خورد شد.

الان که اسمش و دیدم کلی خوشحال شدم. نیست به زبون خودتونه اسمش تو ذهنم نموند.

خوش اومدی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد